دوستم نداشت دروغ ميگفت
هر بار که بسراغم می آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگر مهر بديگری داری ترا می بخشم .
و بار خنده ای ميکرد و ميگفت جز تو مهر بکسی ندارم. تا اينکه يکروز با گريه بسراغم آمد . گفت مرا ببخش بتو دروغ گفتم . دل بديگری دارم.
خنده تلخی کردم و گفتم من هم بتو دروغ گفتم
ترا نمی بخشم !!!!!
نظرات شما عزیزان:
mono joon 
ساعت20:19---5 تير 1392
پـسر دختـر زیبـایی را دیـد ، شیـفتش شـد . چنـد ساعـتی با هم تـو خیـابون قـدم میـزدن کـه یـهو بنــز گــرون قیـمت جلـوی پـاشـون تـرمـز زد . دختره به پسره گفت : خوش گذشـت ! ولـی نـمیتونـم همیـشه پیـاده راه بــرم بای ... نشسـت تـوی ماشیـن ، راننده بهش گفت : خانـم ببخشیـد مـن رانـنـده ایـن آقـا هستـم لطفـا پیــاده شیـد
[ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,
] [ 20:6 ] [ ◄ پـــــ★ـــــســـرک ► ]
[
]